۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

نجوا

آن صدایی که تو را خواند؟!!!
عشق بود

عشق از دامان تو خبر داشت
و تو از بی خبر از نگاه معشوق
که چگونه تو را به کام آتش کشید
و تو سوختی و سوختی و سوختی

می دیدی آنچه باید نمی دیدی
نمی دیدی آتشی که در جانت فتاد
می شنفتی همه سخن ولی
در پی یک سخن می دویدی

همه جا عشق بود و هوس نبود
عشق تو خدایی بود و نفس بود
معشوقی که از راز دل تو بی خبر است
در پی عشق بازی و دلربایی خویش است

آقا سهراب

08/10/1388

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر