۱۳۸۸ دی ۱۹, شنبه

رنج نامه 1

روز اولی بود که دیدمش
نگاهم کرد و در آن نگاه چنان غرق شدم
که هیچ قواصی نتوانست مرا خارج کند از عمق عشق او

همچنان محو در تماشای او بودم
لب خندی که بر لبانش جاری بود
و من
همچنان غرق بودم

او حنده ای کرد و مرا به اوج برد
او خندید و از دل پر درد من بی خبر بود
او نمی دانست و ندانست
که لبخندش چه کرد با من
در خود خروشیدم و
جوانه عشق بود که در دلم شکفت

کاشتنش زیبا بود چون گل سرخی
و من همچنان غرق در آن لب خند زیبا

و او هیچ ندانست که چه کرد
با دل من و من چه شدم با لبخندش

لب او بود به خنده آراسته / من ساده به دام چه افتاده
همه جا بوی گل و سنبل کرد / ز مشک او بود و ندانست چه کرد
مست کرد ما را با عطر خویش / بگرفت و ببرد در دام خویش

آقا سهراب

20/10/1388

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر