۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

کلاغ قصه ها

سالها قصه ها را مرور کردم
همه پيروز داستان بودند
همه به منزل معشوق رسيدند
ولي، کلاغ پير قصه ها
آواره و سرگردان، در کوهسارها مي رفت و مي رفت
اما اين بار دل ساده من بود که مانده
تنهاي ، تنهاي ، تنها
مثل کلاغ تمام قصه ها
گويي اين بار کلاغ، به معشوق رسيده و من
اينگونه جاي کلاغ ايستاده ام....

[آقا سهراب]
1388.02.07

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر